جدول جو
جدول جو

معنی حسین خزاز - جستجوی لغت در جدول جو

حسین خزاز
(حُ سَ نِ خَزْ زا)
ابن حمید بن ربیع بن حمید لخمی کوفی محدث مورخ. در بغداد حدیث گفت و در ذیحجه 282 هجری قمری درگذشت. تألیفی در تاریخ دارد. (تاریخ بغداد خطیب ج 8 ص 38) منتظم ابن الجوزی ج 5 ص 154) (معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ سَ نِ خَیْ یا)
ابن علی بن عبدالله بغدادی معروف به سبط الخیاط و مکنی به ابوعبدالله محدث مقری است. در 458 هجری قمری 1066/ میلادی متولد و در ربیع دوم 541 هجری قمری 1146/ میلادی درگذشت. او راست: المبهج وجز آن. (معجم المؤلفین از سیر النبلاء ج 12 ص 174)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَنِ خَفْ فا)
ابن ابوالعلاء. او و دو برادرش علی و عبدالحمید از امام صادق روایت دارند و خود او کتابی بنام ’اصل’ دارد. (ذریعه ج 2 ص 146 و ج 6 ص 323)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَنِ خُ)
ابن علی بن محمد بن احمد بن حسین رازی نیشابوری شیعی مکنی به ابوالفتوح مفسر. که در 552 هجری قمری 1157/ میلادی زنده بوده است. رجوع به کلمه ابوالفتوح رازی در همین لغت نامه و نیز به ایضاح المکنون ج 1 ص 585 و 594 و اعیان الشیعه ج 27 ص 61 و الذریعه شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ نِ)
دهلوی (محمد...) ملقب به شمس العلماء. درگذشتۀ 1330 هجری قمری او راست: ’آب حیات’ که تذکرۀ شعرای هند است. (ذریعه ج 1 ص 1 و ج 10 ص 111)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ)
یا میرزا حسین خان آزاد. او طبیب ظل السلطان، سلطان مسعود میرزا پسر بزرگ ناصرالدین شاه بود، و وی پسر میرزا یوسف خان مستشار پست خانه بود، که از آزادیخواهان و طالبین اصلاح عصر خود بقلم میرفت، و او را رساله ای است درباب لزوم اصلاح خط کنونی فارسی به اسم ’رساله در وجوب اصلاح خط اسلام’ که به خط نستعلیق چاپ سنگی شده است ولی اسم مؤلف در خود رساله نیست. اما میرزا حسین خان از مدتهای مدید به این طرف از خدمت ظل السلطان استعفا داده و به اروپا آمده و در پاریس متوطن گردیده بودو من (محمد قزوینی) آن مرحوم را در اوقاتی که در پاریس اقامت داشتم از دور میشناختم زیرا که گاه گاهی به کتاب خانه ملی پاریس می آمد و با ادگار بلوشه کتابدار قسمت شرقی کتاب خانه پاریس به جامع سنخیت مشرب که هر دو باقصی درجه از نوع بشر بغایت متنفر و گریزان بودند، رفیق بود. صاحب ترجمه با هموطنان خود یعنی ایرانیان بوجه من الوجوه معاشرت نمیکرد و هیچکس از ایشان را حتی آقای صمدخان ممتازالسلطنه وزیر مختار ایران نه به خانه خود راه میداد و نه ب خانه آنها میرفت، و اگر اتفاقاً در کوچه، یکی از ابناء وطن خود را میدید میگریخت. آقای ممتازالسلطنه حکایت میکرد که برای امری ضروری فوری لازم بودکه با او ملاقات کنم، و چون مطلقاً کسی را به منزل خود راه نمیداد تدبیری به خاطر من رسید و صبح زود ساعت هشت که اولین توزیع نامه های پستی به اشخاص شروع میشود، به خانه او رفتم و در آپارتمان او را بشدت به رسم فراشهای پست کوبیدم، از داخل منزل صدای او را که میشناختم شنیدم که فریاد زد: ’کیست ؟’ من صدای خود را برای اینکه مرا نشناسد تغییر داده گفتم: ’فاکتور’ (یعنی فراش پست) او فوراً در را باز کرد و من فرصت ندادم که در را دوباره بعد از شناختن من به بندد و فوری خود را داخل آپارتمان افکندم و تغییر عجیب حال اورا از این شیوه که خورده بود محسوساً مشاهده کردم، ولی خود را هیچ به آن راه نزدم و او را هم شرم حضور و ادب مانع شد که کراهت قلبی خود را از حضور یکی از ایرانیان در منزل خود آن هم به این حیله و تزویر ظاهر سازد و دست بهم دادیم و مشغول صحبت شدیم. باری من بعلت همین فقره که وی از ایرانیان گریزان بود و با وجود پیشنهاد مکرر بلوشه که مرا با او آشنا سازد و به منزل ببرد هیچوقت نخواستم با او آشنا شوم. صاحب ترجمه در یکی از دو تألیف آتی الذکر خود از عمر خیام و رباعیات او و از اینکه انگلیسها ترجمه رباعیات خیام را در تمام اروپا و امریکا از پرتو ترجمه فیتز جرالد منتشر و مشهور کرده اند به شدت انتقاد کرده و در حق آن حکیم و شاعر بزرگ طعن زده است. مرحوم آزاد دو مجموعه از منتخبات اشعار و رباعیات فارسی، یکی به اسم ’گلزار معرفت’ دیگر به اسم ’صبح امید’ با ترجمه جداگانه هر یک از دو کتاب مزبور به فرانسه در سنوات 1906 و 1909 میلادی در لیدن از بلاد هلند به طبع رسانیده است، که در غایت نفاست است. وی در ماه مارس هزارونهصدوسی وشش میلادی مطابق 1355 هجری قمری در نتیجۀ تصادم با اتومبیلی وفات یافت و کتاب خانه بسیار جامع نفیس عدیم النظیر او را بتوسط کتابفروشی معروف (کواریچ) در لندن بحراج متفرق کردند. (وفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی در مجلۀ یادگار سال سوم شمارۀ چهارم). باید توجه داشت که کسی که در آغاز در شمار آزادیخواهان اصلاح طلب بوده و در پایان مجموعۀ اشعار فارسی خود را چاپ میکند. نمیتواند از همه ایرانیان متنفر باشد پس شاید از مأمورین دولت و وابستگان به ایشان در خارج دوری می جسته است. رجوع به حاشیۀ شدالازار ص 216 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار. واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری نجف آباد و سه هزارگزی خاور خراسان. ناحیه ای است تپه ماهور، سردسیر. دارای 160 تن سکنه میباشد. کردی و فارسی زبانند. از چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، لبنیات. اهالی به کشاورزی، گله داری گذران میکنند. صنایع زنان: قالیچه، گلیم، جاجیم بافی است. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَزْ زا)
ابن صباح مکنی به ابوعلی واسطی، در 249 هجری قمری درگذشت. او راست: ’العمل بذات الحلق’ و کتاب ’الکره’. (هدیهالعارفین ج 1 ص 266)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ رَزْ زا)
حاجی سید حسن رزاز، که بعدها اسم خانوادگی خود را به ’شجاعت’ تبدیل نموده بود از پهلوانان بسیار معروف و باشرافت و خیر تهران بود. محمد قزوینی گوید: من در سی و پنج سال پیش (سال 1290 هجری شمسی) قبل از مسافرت از ایران، کشتی گرفتن او را با اصغر نجار پهلوان دیگر و بسیار مشهور تهران در تجریش دیده بودم، جمعیت فوق العاده انبوهی از هر طرف برای تماشای آن کشتی وپنجه نرم کردن یک جوان 22سالۀ تازه به دوران رسیده یعنی سیدحسن رزاز با پهلوان مشهور پای تخت یعنی اصغر نجار در آن نقطه گرد آمده بودند، و نزدیک بود که فتنه ای برپا شود، ولی مصلحین خیراندیش در میان افتاده نگذاردند که کشتی به آخر برسد و در آن وقت سیدحسن رزاز جوانی بود 22ساله و بسیار قوی هیکل و پیل تن با کلۀنسبتاً کوچک، و بسیار خوش اندام بود تا آنجا که شخص از تماشای آن بدن لخت درشت اندام خارج از معتاد و در عین حال بسیار متناسب الاجزاء که شدت و قوت و صلابت و صحت از آن میبارید، سیر نمیشد. وی در روز هشتم اسفند سنۀ 1320 هجری شمسی مطابق با یازدهم صفر 1361 هجری قمریدر تهران در حدود شصت سالگی درگذشت. (وفیات معاصرین چ محمد قزوینی مجله یادگار سال سوم شمارۀ چهارم)
لغت نامه دهخدا